درسی از فروتنی در دنیای کسب و کار
عتیقهفروشی در روستایی به منزل رعیتی ساده وارد شد، دید کاسهای نفیس و قدیمی دارد که در گوشهای افتاده و گربه در آن آب میخورد. عتیقهفروش دید اگر قیمت کاسه را بپرسد، رعیت احتمالاً متوجه شود و قیمت بالایی را به او بگوید، بنابراین گفت: «عمو جان چه گربه قشنگی داری، حاضری آن را به من بفروشی؟»، رعیت گفت: «چند میخری؟»، عتیقهفروش پاسخ داد: «یک درهم». رعیت گربه را گرفت و به دست عتیقهفروش داد و گفت: «خیرش را ببینی».
عتیقهفروش پیش از خروج از خانه درحالیکه فکر میکرد خیلی زرنگ و باهوش است، با خونسردی گفت: «عمو جان، این گربه ممکن است در بین راه تشنهاش شود، بهتر است کاسه آب را هم به من بفروشی»، رعیت پاسخ داد: «امکان ندارد، من با این کاسه تابهحال 5 گربه فروختهام، کاسهام فروشی نیست».
این تصور که همیشه فکر کنیم ما خیلی باهوش هستیم و چیزهایی میدانیم که بقیه نمیدانند، ممکن است خیلی از مواقع به ما آسیب بزند و ما را در فضای کسبوکار از بقیه عقب بیاندازد. خیلی از مواقع لازم است با دقت بیشتری اطرافیان و بازیگران بازار و رقبا را بشناسیم و همواره آنها را ضعیف و ناآگاه و نادان تصور نکنیم. رفتاری که معمولاً خیلی از بازیگران بازار اینطور عمل میکنند