هرکسی آن درود عاقبت کار که کشت
در کارخانهای در یک منطقه تأسیساتی، هنگامیکه زنگ ناهار به صدا درمیآمد، تمام کارگران در کنار هم مینشستند و غذا میخوردند. یکی از کارگرها همواره بهطوری عجیب و یکنواخت بسته ناهارش را باز میکرد و اعتراض کنان میگفت: «امیدوارم که ساندویچ کالباس نباشد، من از کالباس متنفرم». او عادت داشت هرروز بدون استثناء از ساندویچ کالباس شکایت کند و این کار را همواره بدون هیچ تغییری در رفتارش تکرار میکرد. هفتهها گذشت؛ کمکم دیگر کارگران از رفتار او به ستوه آمدند.
سرانجام یکی از کارگرها به زبان آمد و گفت: «اگر تا این اندازه از ساندویچ کالباس متنفر هستی، چرا به همسرت نمیگویی یک ساندویچ دیگر برایت درست کند؟» مرد پاسخ داد: «منظورت از همسرت چیست؟ من که متأهل نیستم. من خودم ساندویچهایم رو درست میکنم».
در باب اهمیت تصمیماتی که میگیریم
ممکن است داستان به نظر خندهدار آید، اما شاید کاری باشد که خیلی از ماها هرروز انجام میدهیم. در حالی از زندگی خود مینالیم و هرروز مدام از سختیها و رنجهای زندگی شکایت میکنیم که تمام شرایط حاکم بر زندگیمان حاصل کارها، فکرها و تصمیمهای خود ماست. اجازه دهید واقعبین باشیم، اگر نگوییم تمام، اما قطعاً بخش قابلتوجهی از این اتفاقات حاصل همین مواردی است که گفته شد.
بنابراین رفتار روزمره ما و شکایتهای روزمره ما هم میتواند بسیار خندهدار باشد، اگر با دقت بیشتری به آن نگاه کنیم. بهجای مقصر شمردن سرنوشتمان تصمیم قاطع بگیریم و زندگی را آنطور که میخواهیم، بسازیم و از آن لذت ببریم. از فرصتهای هرچند محدودی که در اختیارمان قرار میگیرد، استفاده کنیم و خودمان سرنوشتمان را رقم بزنیم.