کارفرمایان از 3 دلیل نادرست استفاده میکنند تا بگویند جایی برای احساسات در محل کار وجود ندارد.
رهبران میخواهند مشتریان به آنها عشق بورزند و از کارمندان انتظار دارند که عاشقشان باشند، اما هنگامیکه پیرامون “عشق در رهبری” صحبت به میان میآید، ناراحت و آزرده خاطر میشوند. آنها از این میترسند که مجبور شوند دستهای کارمندان خود را بگیرند و با آنها در یک فعالیت غیر رسمی شرکت کنند.
واقعیت آن است که عشق، بنیان هر فعالیت تجاری موفق است. تمامی کسب و کارهای بزرگ از عشق، از مردمی که عاشقانه کار میکنند و از آنان که به مردم بخاطر کارهایی که انجام میدهند عشق میورزند، نشأت گرفته اند. عشق در واقع ابزاری بسیار مؤثر و ثمربخش در تجارت است که در اکثر مواقع به فراموشی سپرده میشود. عشق، بهترین سود سرمایه گذاری را برای شما به ارمغان میآورد، زیرا هنگامیکه با عشق کار میکنید، ذهن شما نیز با ظرفیت و توان بسیار بالاتری کار میکند.
عدم تمایل ما در بکارگیری عشق بعنوان یک استراتژی تجاری، ریشه در 3 دلیل نادرست ذیل دارد:
احساسات حرفه ای نیستند:
احساسات، ریشه تمامی تلاشهای بشری بوده و به انسان نیرو میبخشد. این عقیده که احساسات، غیرحرفهای هستند، از افرادی نشأت میگیرد که با احساسات خود راحت نیستند و میترسند که با مردم رو در رو شده و مجبور شوند احساسات خود را بروز دهند.
همه ما با رئیس بداخلاق و عصبانی مواجه شده ایم و دیده ایم که چگونه احساسات منفی او، سازمان را از حیات و نشاط تهی میکند. بایستی پذیرفت که موفقیت یا شکست انسانها بر اساس احساسات آنها شکل میگیرد. احساسات، افکار را شکل میدهند و افکار، کلام را میسازند و کلام موجب حرکت میشوند. وظیفه یک رهبر این نیست که احساسات را در محیط کار به حداقل برساند، بلکه او باید نظامی را پایه گذاری کند که احساسات مثبت در درون آن شعله ور شوند.
عشق شکننده تر از آن است که بتوان اندازه گیری اش نمود:
البته که نمیشود میزان عشق کارمندان را با متر اندازه گیری کرد (!) اما در عوض، پاسخ سؤال زیر میتواند معیار درستی برای عشق در محیط کار باشد:
“عشق یک رهبر به کارمندان خود تا چه حد ثمربخش است؟”
رهبری که به پرسنل عشق میورزد:
موجب میشود که توقعات و انتظارات طرفین از هم روشن و شفاف گردد.
بازخوردی مستمر و در عین حال صحیح دریافت میکند.
ابزاری را در اختیار پرسنل قرار میدهد که از آنها برای انجام وظایف خود استفاده کنند.
تیم را برای کسب موفقیت آماده میسازد.
رهبر باید شرایطی را برای پرسنل فراهم آورد که به بهترین نحو کار کنند. کودکی که پدر و مادر کارگرش برای او پول پس انداز میکنند تا خرج تحصیلش را بدهند، میتواند به شما بگوید که عشق قابل اندازه گیری است. عشق چیزی نیست که به زبان آید، بلکه آن چیزی است که در عمل نمود یابد.
“در ازل پرتــــو حسنت ز تجـــلی دم زد
عشـــــق پیدا شد و آتش به همـــه عالم زد”
در حقیقت، میزان درک کارمندان از فعالیتی که باید انجام گیرد و برداشت آنها از اهمیت نقش خود در این فعالیت، از معیارهای واقعی “عشق در رهبری” محسوب میگردند.
عشق به معنای عدم پاسخگویی است:
آخرین و شاید بدترین عقیده پیرامون عشق در کسبوکار آن است که: “عشق ورزیدن به پرسنل به آنها امکان میدهد که از سرزنش و انتقاد فرار کنند”. اما این عقیده کاملاً اشتباه است، زیرا عشق ورزیدن به پرسنل و سازمان موجب افول استانداردها نمیشود، بلکه آنها را تعالی میبخشد.
عشق موجب پاسخگویی دوطرفه میگردد. زمانیکه شما عاشق کسی هستید، از او انتظار دارید که بهترین رفتار و کردارش را به شما نشان دهد و وقتی او چنین نکند، این فرصت را به او میدهید که بفهمد چگونه باید خود را اصلاح نماید.
عشق برای آدمهای ساده و ضعیف نیست. القای عشق به درون سازمان به دشواری القای آن به درون خانه است و شما زمانی میتوانید در هنر عشق، استاد شوید که از فکر کردن به آن دست برداشته و معنایش را در عمل درک کنید. عشق چیزی نیست که بتوانید از مشتریان و پرسنل خود کسب کنید، بلکه یک استراتژی است که باید آن را در اعمال خود بکار ببندید.
سازماندهی کسب و کار حول محور عشق به دشواری صورت میگیرد، اما بازدهی آن بسیار چشمگیر و در خور توجه است. رمز موفقیت پایدار این است که تصمیم بگیرید:
«آیا پرسنل و سازمان شما سزاوار رهبری هستند که به آنها عشق بورزد؟»
حقوق مادی و معنوی این مقاله متعلق به مدرسه عالی کسب و کار ماهان است.