با توجه به رقابتی بودن صنایع در دنیای امروز، استفاده از استراتژیهای موثر و منطقی برای دستیابی به اهداف مطلوب سازمانی، بسیار حیاتی است. تدوین و پیادهسازی استراتژی به تمامی سازمانهای بزرگ و کسبوکارهای کوچک کمک میکند تا عملکرد خود را بهبود بخشند و به موفقیتهای بیشتری دست پیدا کنند.
استراتژی از نظر لغوی نه تنها در کسبوکار کاربرد دارد، بلکه بهطور عام به معنای طرحریزی آینده و تعیین جهت فعالیتها و تصمیمگیریها در تمام جوانب زندگی است. از مدیران تا رهبران، از محققان تا افراد، همگی به تعیین و تدوین راهبردهای موثر نیاز دارند کیفیت تصمیمگیریهای خود را بهبود بخشند و به اهداف موردنظر دست یابند.
ما در این مقاله، به بررسی مفهوم استراتژی یا راهبرد، اهمیت آن از زوایای مختلف، مراحل تدوین و اجرای آن و نیز اثربخشی آن در دنیای امروزی میپردازیم. همچنین، نگاهی به مفاهیم مرتبط از جمله تحلیل SWOT، انواع مدلهای استراتژیک و غیره خواهیم انداخت.
این مقاله به خوانندگان کمک خواهد کرد تا درک عمیقتری از جایگاه و نقش استراتژی در تصمیمگیریها و رسیدن به موفقیت را پیدا کنند.
استراتژی چیست؟
استراتژی به طرحریزی اهداف و راهبردهای مطلوب برای دستیابی به اهداف طولانیمدت سازمان یا فرد اشاره دارد. تعاملی منطقی بین منابع موجود، محیط خارجی و اهداف برای ایجاد راهی منطقی و کارآمد برای دستیابی به نتایج موردنظر استفاده میشود.
برنامه راهبردی ممکن است در موارد مختلفی نظیر کسبوکار، علوم نظامی، سیاست و حتی زندگی شخصی به کار رود.
استراتژی عمدتاً از تحلیل دقیق موقعیت، تعیین نقاط قوت و ضعف، تعیین فرصت و تهدید (با استفاده از تحلیل SWOT) و تدوین راهبردهای مبتنی بر این اطلاعات تشکیل میشود. اجرای موثر استراتژی اغلب نیازمند تعیین اولویتها، مدیریت منابع و انطباق مداوم با تغییرات محیطی است.
عناصر کلیدی استراتژی چه هستند؟
برای شناخت بهتر برنامه راهبردی، بهتر است در ابتدا با عناصر اصلی آن آشنا شویم. عناصر کلیدی استراتژی عبارتند از:
1. اهداف (Objectives)
هدف بهعنوان اولین عنصر کلیدی در راهکارهای استراتژیک شناخته میشود و به همین دلیل اهمیت زیادی دارد. منظور از هدف، اهداف کلان و مشخصی هستند که سازمان آنها را برای دستیابی تعیین میکند و نقشه راهی را برای عملیات سازمان ارائه میدهد.
این اهداف باید نتیجهگرا، قابل اندازهگیری، قابل تعقیب و قابل زمانبندی باشند تا بتوانند بهعنوان یک معیار مشترک برای تصمیمگیریها و اقدامات سازمان عمل کنند. تعیین اهداف صحیح و متناسب با استراتژیهای سازمان، برای تعهد به اجرای موفق راهبرد کلی و ایجاد تمرکز و هماهنگی در سراسر سازمان، ضروری است.
اهداف مرتبط و متناسب با سایر عناصر استراتژیک مانند مأموریت و ویژگیهای محیطی سازمان، به کسبوکار کمک میکنند تا مسیر و راهبردهای مناسب را انتخاب کند و به اهداف خود برسد.
2. تحلیل محیط (Environmental Analysis)
تحلیل محیط یکی از عناصر کلیدی در فرآیند مدیریت استراتژیک است که به تجزیه و تحلیل دقیق و جامع محیط داخلی و خارجی سازمان میپردازد. در این فرآیند، عواملی مانند رقبا، مشتریان، تغییرات بازار، فناوری، قوانین و مقررات و شرایط اقتصادی مورد بررسی و ارزیابی قرار میگیرند.
تحلیل محیط به سازمان این امکان را میدهد که نقاط قوت و ضعف داخلی خود را به همراه فرصتها و تهدیدهای محیطی شناسایی کند. این اطلاعات به سازمان امکان میدهند تا استراتژیهای مناسبی را تدوین کند و خود را با محیط تطبیق دهد.
تحلیل محیط کسبوکار بهعنوان ابزار مهم استراتژیکی، در تصمیمگیری و تعیین راهبردهای سازمان تأثیر بهسزایی دارد و به سازمان کمک میکند تا بهشکل مستمر در عملکرد خود بهبود ایجاد کند و راه دستیابی به اهداف خود راه هموار سازد.
3. انتخاب استراتژی (Strategy Selection)
انتخاب راهبرد یکی دیگر از عناصر کلیدی استراتژی است که مسیر و راهی را برای دستیابی به اهداف تعیین شده توسط سازمان، مشخص میکند.
در این مرحله، سازمان با توجه به تحلیل محیط و منابع خود، از میان گزینههای مختلف راهبردی، راهبردهایی را انتخاب میکند که قابلیت اجرایی شدن و بیشترین تطبیق را با اهداف کلان سازمان داشته باشند.
این انتخابها باید با اولویتها و تمرکزهای سازمان همخوانی داشته باشد و در عین حال با تغییرات محیطی و رقابتی نیز سازگار باشند. انتخاب استراتژی موثر نیاز به توانایی تحلیل عمیق و انتقادی، ارزیابی دقیق و نگاه استراتژیک دارد تا سازمان بهصورت بهینه در جهت اهداف خود پیش برود.
4. نقشه کشیدن (Planning)
نقشه کشیدن یا طرحریزی شامل تعیین اهداف مورد نظر، تعیین راهبردها و برنامهریزی برای دستیابی به اهداف است. طرحریزی به سازمان امکان میدهد تا اهداف خود را به دقت تعیین کند، منابع مورد نیاز را تخصیص دهد و زمانبندی اقدامات را مشخص کند.
همچنین، این فرآیند به ارتقای هماهنگی در سازمان کمک میکند و از اینکه تمام اعضای تیم برای یک هدف مشترک و طبق یک استراتژی مشخص کار میکنند، اطمینان حاصل میکند.
5. پیاده سازی و اجرا (Implementation)
پیادهسازی و اجرا مربوط به عملی کردن ایدهها و استراتژیهای تعیینشده در سازمان است. در این مرحله، باید اقدامات مشخص و دقیقی انجام شود تا استراتژیها به عملکرد منجر شوند.
این عملکردها شامل تخصیص منابع، ایجاد ساختارهای سازمانی مناسب، اعطای مسئولیت، برنامهریزی و زمانبندی مناسب، ارتقا و بهبود فرآیندها، نظارت و مدیریت عملکرد و تطبیق مداوم با اهداف و استراتژیها است.
استراتژیها بدون پیادهسازی و اجرای موثر، فقط ایدههایی روی کاغذ باقی میمانند و سازمان به اهداف مورد نظر دست پیدا نخواهد کرد.
6. مانیتورینگ و ارزیابی (Monitoring and Evaluation)
مانیتورینگ و ارزیابی بهعنوان دو عنصر اساسی نهایی بههمپیوسته در حوزه استراتژی شناخته میشوند. در مانیتورینگ یا نظارت، سازمان بهصورت مداوم بر عملکرد و پیشرفت اجرای استراتژی نظارت میکند. نظارت شامل مشاهده و اندازهگیری عملکرد، جمعآوری دادهها و بازخوردهای مرتبط با عملکرد سازمان است.
در ادامه، بخش ارزیابی با کمک ابزارها و معیارهای مشخص به بررسی و ارزیابی عملکرد و تاثیر استراتژی بر دستیابی به اهداف میپردازد و نتایج آن برای بهبود استراتژیها و تصمیمگیریهای آتی مورد استفاده قرار میگیرد.
سازمان با ترکیب مانیتورینگ و ارزیابی، اطمینان حاصل میکند که استراتژیهای انتخابیاش منطبق با اهداف و انتظاراتش هستند و همچنین در صورت نیاز، تغییرات و بهبودهای لازم را اعمال میکند.
این عوامل به عنوان عناصر اصلی با هم ترکیب میشوند تا استراتژی موفق و جامعی را ایجاد کنند و سازمان را در جهت دستیابی به اهداف طولانیمدت هدایت نمایند.
اهمیت داشتن رویکرد استراتژیک در سازمان
گاهی دیده میشود که برخی در ضرورت و لزوم داشتن رویکرد خاص و طراحیشده استراتژیک برای سازمان خود شک دارند. گاهی برخی از مدیران کسبوکارهای متوسط و کوچک ترجیح میدهند به جای هزینه مالی، نیروی انسانی و زمانی برای طراحی برنامه راهبردی خود، از شرکتهای قدیمیتر پیروی کنند.
اما برای موفقیت باید پیشرو باشید و مسیر پیشرفت و طرح عملیاتی خود را داشته باشید. داشتن رویکرد استراتژیک در سازمان به دلایل زیر بسیار مهم است:
1. هدایت و جهتدهی
داشتن رویکرد استراتژیک در سازمان موجب جهتدهی و هدایت آن میشود، زیرا رویکرد استراتژی به سازمان این توانایی را میدهد که بادقت و انطباق با اهداف و ویژگیهای خود، راهبردها و اهداف مشخصی را تعیین و عملکرد خود را به سوی اهداف خاصی هدایت کند.
این رویکرد با تجزیه و تحلیل محیط داخلی و خارجی سازمان، تعیین اهداف موثر، انتخاب راهبردها و برنامهریزی اقدامات معقولانه، به سازمان امکان میدهد تا تصمیمات بهتری را اتخاذ کند و منابع خود را به بهترین شکل ممکن مدیریت کند.
اخذ تصمیمات بهینه در هدایت سازمان باعث افزایش بهرهوری، رقابتپذیری و دستیابی به اهداف موردنظر در مدت زمان مشخصی میشود. این امر به اعضا و کارکنان انگیزه میدهد و آنها را راهنمایی میکند که به چه سمتی باید حرکت کنند.
2. تمرکز بر اهداف اصلی
اگر سازمان به انتخاب استراتژی صحیح خود بها دهد، خواهد توانست بر اهداف اصلی خود متمرکز شود؛ زیرا رویکرد استراتژیک به سازمان این امکان را میدهد تا با تحلیل دقیق محیط داخلی و خارجی، بتواند اهداف کلان و مسیر بهبود عملکرد را به وضوح تعیین کند.
سازمان میتواند با ایجاد استراتژیهای معین و مطابق با اهداف، تمرکز خود را بر اولویتهای اصلی و وظایف کلان تنظیم کند و از پراکندگی فعالیتها و منابع جلوگیری کند. این رویکرد به سازمان کمک میکند تا از تمامی اعضای تیم به یک هدف مشترک و مسیر واحدی برای دستیابی به آن هدف هدایت شود.
این نوع تمرکز در کل بدنه سازمان، باعث افزایش کارایی و بهرهوری میشود و پایداری در طولانی مدت را در بازار تضمین میکند. همچنین از اشتباهات پرهزینه و بیثمر نیز جلوگیری خواهد کرد.
3. تطبیق با محیط بیرونی
اخذ تدابیر راهبردی در سازمان باعث تطبیق بهتر و موثر با محیط بیرونی میشود. زیرا این رویکرد نیازمند تجزیه و تحلیل دقیق محیط داخلی و خارجی سازمان، شناخت فرصتها و تهدیدها و تعیین اهداف و راهبردهای مشخصی برای دستیابی به اهداف است.
سازمان با در نظر گرفتن عوامل محیطی مانند رقبا، تغییرات بازار، تکنولوژی و مقررات و تطبیق استراتژیها با تحلیلها، قادر خواهد بود به بهبود عملکرد، بهرهوری بالاتر و رشد پایدار دست پیدا کند.
بهعلاوه، رویکرد استراتژیک امکان تنظیم و اصلاح سریعتر استراتژیها را فراهم میکند تا به تغییرات ناگهانی در محیط و نیازهای مشتریان واکنش دهد و این باعث میشود که سازمان بهطور مستمر به تطبیق با محیط بیرونی خود بپردازد.
4. مدیریت بهینه منابع
همانطور که بالاتر هم اشاره شد، داشتن استراتژی در سازمان باعث ایجاد وضوح در اهداف میشود. این وضوح باعث میشود که منابع سازمان، از جمله انسانی، مالی و فیزیکی به بهترین شکل ممکن تخصیص یابند و بهینهسازی شوند.
در واقع، رویکرد استراتژیک کمک میکند تا منابع به سمت فعالیتها و پروژههایی تخصیص یابند که بیشترین ارزش افزوده و تأثیر را بر دستیابی به اهداف استراتژیک دارند. این به سازمان کمک میکند تا بهصورت بهینهتری با محدودیتهای منابع مواجه شود و در نتیجه عملیات خود را بهبود دهد و به دستیابی به اهداف بلندمدت خود نزدیکتر شود.
5. افزایش کارآمدی و عملکرد
وجود طرح عملیاتی و راهبردی در سازمان، تدوین استراتژیهای جاری و آینده و همچنین تطبیق این استراتژیها با اهداف و شرایط محیطی، باعث افزایش کارآمدی و عملکرد آن میشود.
این رویکرد امکان میدهد تا سازمان بهطور مداوم تغییرات محیطی را مشاهده کند و به آنها پاسخ دهد، از فرصتهای جدید استفاده کند و تهدیدها را مدیریت کند.
سازمان با تمرکز بر اهداف و راهبردهای واضح، تنظیم استراتژیهای مطلوب و تخصیص منابع بهینه، عملکرد و بهرهوری خود را افزایش میدهد و رشد پایدار را تجربه میکند. بهعلاوه، رویکرد استراتژیک به اعضای سازمان این امکان را میدهد تا به یکپارچگی و هماهنگی بیشتری در اجرای استراتژیها دست یابند و به تحقق اهداف بلندمدت سازمان کمک کنند.
6. مزیت رقابتی
وجود تدابیر راهبردی در سازمان اساسیترین عامل برای افزایش مزیت رقابتی است. این رویکرد به سازمان امکان میدهد تا با تعیین اهداف مشخص و مسیرهای دقیق برای دستیابی به آنها، بهبود فرآیندها، استفاده بهینه از منابع، تحلیل رقبا و محیط و ایجاد استراتژیهای تنظیم شده با شرایط فعلی بازار و صنعت، بهعنوان سازمانی هوشمند و تطبیقپذیر عمل کند.
این توانایی در تجزیه و تحلیل به روز محیط رقابتی و اجرای اقدامات تطبیقی، به سازمان این امکان را میدهد که در بازار به مراتب موثرتر و رشدپذیرتر عمل کند و در نهایت مزیت رقابتی قابل تمایزی را نسبت به رقبا به دست آورد.
7. تطبیق در سازمان
وجود راهکارهای تاکتیکی و استراتژی در سازمان باعث تطبیق درون سازمانی میشود، زیرا این رویکرد به سازمان اجازه میدهد تا با تمرکز بر تعیین اهداف و راهبردهای کلان، بتواند ساختار داخلی، فرهنگ سازمانی، منابع و فرآیندها را بهینهسازی و تنظیم کند.
کارکنان میتوانند با ارتباط واضح بین اهداف و عملکرد سازمانی، بهتر درک کنند که چگونه وظایف و پروژهها به دستیابی به اهداف مشترک کمک میکنند. این هماهنگی باعث تسهیل فرآیندهای تصمیمگیری، اجرا و انتقال اطلاعات درون سازمان میشود و باعث افزایش انعطافپذیری و تطبیق سریعتر با تغییرات خارجی و داخلی میگردد. به این ترتیب، سازمان بهتر قادر به مدیریت تغییرات خواهد بود.
بنابراین، رویکرد استراتژیک به سازمان این امکان را میدهد که تصمیمات منطقیتری بگیرد، به بهرهوری بیشتری دست یابد و در مواجهه با تغییرات در دنیای پویا و رقابتی امروزی با موفقیت عمل کند.
تمایز استراتژی از تاکتیک
استراتژی و تاکتیک دو مفهوم مهم در مدیریت و برنامهریزی هستند و ضمن وجود برخی شباهتها، تفاوتهای مهمی نیز دارند:
تفاوت اصلی بین استراتژی و تاکتیک در مقیاس و زمینهای است که از آنها استفاده میشود. در واقع، تاکتیکها جزئی و مختص به مراحل اجرای استراتژی هستند. در اینجا تفاوتهای اصلی بین دو مفهوم توضیح داده شده است:
1. مقیاس زمانی
– استراتژی (Strategy): استراتژی برنامه یا راهبردی کلان و طولانیمدت است که برای دستیابی به اهداف اصلی سازمان تدوین میشود. استراتژیها معمولاً در مقیاس سالها یا حتی دههها برنامهریزی میشوند.
– تاکتیک (Tactic): تاکتیکها به عملیات کوتاهتری اشاره دارند و برای اجرای استراتژی در مقیاس کوچکتر تدوین میشوند. تاکتیکها معمولاً در دورههای کوتاهتری مانند ماهها یا حتی روزها اجرا میشوند.
2. مدیریتی و عملی
– استراتژی: استراتژیها به تعیین رویکرد کلان سازمان و تخصیص منابع برای دستیابی به اهداف بلندمدت میپردازند. این مفهوم بیشتر در دسته مدیریت و برنامهریزی است.
– تاکتیک: تاکتیکها معمولاً به تعیین نحوه اجرای جزئیتر و عملی استراتژی و به دست آوردن نتایج فوری میپردازند. آنها بیشتر در دسته اجرایی و عملیاتی قرار دارند.
3. منطقه اثرگذاری
– استراتژی: تأثیر استراتژی به عملکرد کلی سازمان یا پروژه مرتبط است و ارتباط مستقیم با اهداف بلندمدت دارد.
– تاکتیک: تاکتیکها به تأثیر عملیات و اجزای مختلفی از استراتژی مرتبط هستند و میتوانند با تغییرات نسبتاً سریعی در عملکرد بهبود بخشند.
در کل، استراتژی و تاکتیک دو مفهوم تکمیلی هستند که در راستای دستیابی به اهداف استفاده میشوند. استراتژی تعیین کننده راهبرد کلی سازمان است، در حالیکه تاکتیکها به نحوه انجام عملیات و اجرای استراتژی در مراحل زمانی کوتاهتر میپردازند.
انواع استراتژیها در سطوح مختلف
استراتژیها بهطور کلی در سطوح مختلف میتوانند تدوین شوند، از جمله سطوح معمولی تا سطوح کلان. در زیر انواع استراتژیها در سطوح مختلف توضیح داده شده است:
1. استراتژی سازمانی (Organizational Strategy)
– استراتژی سازمانی یا کلان (Corporate Strategy): این نوع استراتژی به تعیین جهت کلی سازمان میپردازد. از جمله تصمیمهای مهم در این سطح میتوان به تعیین زمینههای فعالیت سازمان، تصمیمگیری در مورد تنوع کسبوکار (برای مثال تصمیم برای ورود به بازارهای جدید) و تعیین میزان تخصیص منابع به اقسام مختلف فعالیتهای سازمانی اشاره کرد.
استراتژی سازمانی یا کلان، در سازمانی کاربرد دارد که از واحدهای تجاری متعددی تشکیل شده است و در بازارهای متعددی فعالیت میکند. این استراتژی تعیین میکند که سازمان بهطور کلی چگونه ارزش و پیشرفت واحدهای تجاری درون خود را پشتیبانی و تقویت میکند و به این سوال اساسی پاسخ می دهد: «چگونه تمام بخشهای تجاری را به گونهای سازماندهی کنیم که همگی بهصورت جمعی، نسبت به اینکه بهصورت جداگانه عمل کنند، ارزش بیشتری ایجاد کنند؟»
سازمانها میتوانند این کار را توسط عوامل زیر انجام دهند:
– تقویت توانمندیهای داخلی قوی
– توسعه روابط قوی در تیم و بین تیمها
– ایجاد مجموعهای از ارزشهای قوی که همه اعضای سازمان بتوانند از آن پشتیبانی کنند
– به اشتراک گذاری فناوریها و منابع بین بخشها و تیمها
– جذب سرمایه از سرمایهگذاران
– توسعه و تقویت برند قوی شرکتی
بنابراین ما در این سطح از استراتژی، درگیر فکر کردن به این هستیم که چگونه واحدهای تجاری درون شرکت باید با یکدیگر هماهنگ شوند. ابزارهایی مانند استراتژیهای عمومی پورتر که در سایت MindTools میتوانید درباره آن بخوانید، ماتریس بوستون که در سایت SmartInsights درباره آن توضیح داده شده است، ماتریس ADL و تجزیه و تحلیل VRIO در این نوع تجزیه و تحلیل و برنامهریزی به کمک سازمان میآید.
طراحی سازمان نیز عاملی مهم در سطح استراتژیک است که باید در این سطح در نظر گرفته شود. چگونگی ایجاد ساختار برای کسبوکار، افراد و منابع دیگر – همه اینها بر توانمندی رقابتی تأثیر میگذارند و میتوانند از اهداف استراتژیک شما، پشتیبانی کنند.
2. استراتژی کسبوکار (Business Strategy)
استراتژی کسبوکار و سازمانی دو سطح متفاوت از تصمیمگیری است که شباهتها و همچنین تفاوتهای زیادی دارند.
همانطور که در بخش بالا توضیح دادیم، استراتژی در سطح سازمانی به معنای تعیین چگونگی راهبردها و اهداف کلان سازمان بهمنظور تحقق مأموریت و دیدگاه اصلی سازمان است. این استراتژیها تمامی فعالیتها، بخشها و واحدهای کسبوکار را تحت پوشش خود قرار میدهند.
در مقابل، استراتژی در سطح کسبوکار، به معنای تعیین راهبردها و رویکردهای مشخصی است که برای دستیابی به اهداف و تعهد به عملکرد در واحد خاصی از کسبوکار اتخاذ میشود. این استراتژیها ممکن است به توسعه محصولات و خدمات، ورود به بازارهای معین یا رقابت در بخش خاصی از صنعت اشاره داشته باشند.
در این سطح تحلیل SWOT و همچنین تحلیل USP که میتوانید در سایت Mindtools نکات مفیدی درباره آن بخوانید، به شما کمک خواهند کرد.
دو نوع از راهبردهای سطح کسبوکار عبارتند از:
– استراتژی رقابتی (Competitive Strategy): این استراتژی به تعیین نحوه رقابت با رقبا در بازار میپردازد. برای مثال نحوه رقابت میتواند به تصمیمگیری در مورد تفاوتها و تمایزهای محصولات یا خدمات مرتبط باشد.
– استراتژی رشد (Growth Strategy): استراتژیهای رشد به توسعه و گسترش کسبوکار اشاره دارند. توسعه میتواند شامل ورود به بازارهای جدید، توسعه محصولات یا خدمات جدید یا ادغام و تخصیص منابع به بخشهای بیشتر باشد.
3. استراتژی عملیاتی (Operational Strategy)
– استراتژی عملیاتی (Operational Strategy): این استراتژی به تصمیمگیریهای مرتبط با اجرای روزمره کسبوکار میپردازد. مثلاً تعیین نحوه تولید، مدیریت زنجیره تامین، و بهینهسازی فرآیندهای عملیاتی در این رده قرار میگیرند.
4. استراتژی بازاریابی (Marketing Strategy)
– استراتژی بازاریابی (Marketing Strategy): این استراتژی به تعیین راهبردها و تاکتیکهای مرتبط با بازاریابی خدمات یا محصول میپردازد. از جمله موارد این سطح، تعیین بازار هدف، قیمتگذاری، تبلیغات و توزیع محصولات است.
5. استراتژی تیم (Team Strategy)
برای اجرای موفق استراتژیهای شرکتی و واحدهای تجاری خود، نیاز دارید تیمهای سراسر سازمان با هم، همکاری کنند. هر یک از این تیمها بهگونهای متفاوت با هم و با سازمان مشارکت دارند، به این معنا که هر تیم باید استراتژی سطح تیم خود را داشته باشد.
استراتژی تیمی باید با استراتژی واحد تجاری و شرکتی همگام باشد، به این معنا که تمام سطوح استراتژی یکدیگر را پشتیبانی و تقویت کنند تا از همگام بودن سازمان با برنامههای راهبردی خود، اطمینان حاصل شود.
در این بخش اهداف و مرزهای تیم خود را با استفاده از یک فهرست اجرایی تعریف کنید. میتوانید از تکنیکهایی مانند مدیریت بر اساس اهداف و استفاده از شاخصهای عملکرد کلیدی استفاده کنید.
برای دستیابی به اهداف استراتژیکی که در سطوح بالاتر سازمان تعیین شدهاند، باید بهطور کارآمد کار کنید. بنابراین، عنصر مهمی از استراتژی تیم شما، اجرای بهترین شیوههای عملیاتی برای دستیابی به اهداف خود است. بنابراین:
– استراتژی تیم (Team Strategy): این استراتژی به تعیین راهبردها و اهداف تیمها در سازمان میپردازد. این میتواند به تعیین وظایف، توزیع منابع، و تعیین اولویتها مرتبط با هر تیم اشاره داشته باشد.
توجه داشته باشید که این دستهبندیها به تنهایی در سازمان استفاده نمیشوند و ممکن است در هر شرکت ترکیبی از این سطوح وجود داشته باشد. علاوه بر این، تدوین راهبردها برای هر سطح به هدف و موقعیت معین سازمان یا فرد بستگی دارد.
چگونگی توسعه استراتژی برتر
برای توسعه استراتژی برتر سازمانی، باید به عوامل مختلفی توجه داشته باشید که به سازمان و محیط تجاری خاصی که در آن فعالیت میکنید، وابسته است. در ادامه چند مرحله کلیدی برای توسعه استراتژی برتر سازمانی، آورده شده است:
1. تحلیل محیط و شناخت مشتریان
سازمان برای تهیه و تدارک برترین برنامه راهبردی، باید ابتدا محیط خود و مشتریان را با دقت تحلیل کند. این تجزیه و تحلیل شامل بررسی نقاط قوت و ضعف داخلی سازمان، فرصتها و تهدیدهای محیطی، پیشبینی تغییرات آینده، تحقیقات بازار و شناخت عمیق از نیازها و ترجیحات مشتریان میشود.
همچنین، باید رقابتهای موجود در بازار را نیز بررسی کنید و به تحلیل رقبا بپردازید. سازمان با جمعآوری و ترکیب اطلاعات این مراحل، میتواند تصویر کاملی از وضعیت و شرایط خود به دست آورد و استراتژیهایی را تدوین کند که نیازها و ترجیحات مشتریان را تامین و تغییرات محیط را مدیریت کند؛ همچنین تمایز خود را در مقابل رقبا، نشان دهد. با توجه به این تحلیلها، اخذ راهکارهای راهبردی برتر و متمایز، به سازمان اجازه میدهد تا به موفقیت در بازار دست یابد.
2. شناسایی توانمندیهای اصلی
برای شناسایی توانمندیهای اصلی سازمان بهعنوان گامی اساسی در توسعه استراتژی برتر، میتوانید راهکارهای زیر را در نظر گیرید:
ابتدا، با تجزیه و تحلیل دقیق سازمان و عملکرد آن آغاز کنید. این تجزیه و تحلیل باید شامل بررسی اهداف، عملکرد مالی و عملیاتی، منابع انسانی، فرهنگ سازمانی، فرصتها و تهدیدها، نقاط قوت و ضعف و سایر عوامل کلان سازمان باشد.
سپس، با توجه به نتایج تجزیه و تحلیل، توانمندیهای منحصربهفرد و ارزشآفرین سازمان را شناسایی کنید. این توانمندیها ممکن است شامل دانش و تجربیات متخصصان، فناوریهای پیشرفته، روابط خوب با مشتریان و تامینکنندگان، منابع مالی و سایر فاکتورهای کلان باشند.
در نهایت، با ترکیب توانمندیهای شناسایی شده و استراتژیهای منطقی و مطابق با اهداف سازمان، میتوانید استراتژی برتری را توسعه دهید که به سازمان در بهبود عملکرد و دستیابی به اهداف سازمانی کمک کند. همچنین باید در طولانی مدت به توسعه و تقویت این توانمندیها توجه داشته باشید تا استراتژی بهعنوان فرآیندی پویا و مستمر در سازمان عمل کند.
3. پیشنهاد ارزش منحصر به فرد
سازمان باید از طریق نوآوری، کیفیت بالا و ارائه خدمات استثنایی به مشتریان، تجربهای یکتا برای آنها فراهم کند. همچنین، باید نیازها و مطالبات مشتریان را درک کند و استراتژیهای خود را بر اساس تفاوتهای میان رقبا شکل دهد. ایجاد و تقویت هویت برند ممتاز و تعهد به ارائه ارزش به مشتریان باعث میشود تا سازمان بتواند بهترین استراتژی را در پی گیرد و از رقبای خود قویتر عمل کند.
4. تعیین اهداف استراتژیک
اهداف استراتژیک باید دقیق، قابل اندازهگیری، قابل دستیابی، متناسب با منابع و زمانبندیشده باشند. این اهداف باید به تعالی و رشد سازمان کمک کنند.
این موارد بهعنوان جهتگیری و اهداف کلان سازمان تعریف میشوند و مشخص میکنند که سازمان میخواهد به چه سمتوسویی حرکت کند و به چه اهدافی دست پیدا کند.
اهداف استراتژیک به سازمان این امکان را میدهند که اولویتها را مشخص کند و برنامههای کارآمدی را برای دستیابی به اهداف ارائه دهد. بدون تعیین اهداف استراتژیک، سازمان بهشکل تصادفی عمل میکند و قادر به ایجاد استراتژی برتر و کارآمد برای آینده نخواهد بود. اهداف استراتژیک، راهنمای اصلی برای تدوین و اجرای استراتژیهای موثر و موفق در سازمان هستند.
5. تدوین استراتژی
راهبردهای مناسب را بر اساس تحلیل محیط و اهداف تعیینشده، تدوین کنید. این مورد شامل تصمیمگیری درباره نیروها، محصولات یا خدمات، بازارها و روشهای تبلیغاتی است.
سازمان برای تدوین استراتژی برتر، باید ابتدا با دقت ویژگیها و نیازهای محیط خود را تحلیل کند. این تجزیه و تحلیل باید شامل محیط داخلی و خارجی سازمان، نقاط قوت و ضعف داخلی، فرصتها و تهدیدهای محیط خارجی باشد.
سپس با تعیین اهداف کلان و معین برای سازمان و تعیین اولویتها، باید راهبردها و رویکردهای کلان را برای دستیابی به این اهداف تدوین کند. این استراتژیها باید متناسب با منابع و توانمندیهای سازمان باشند و از اصول اصالت، تطبیق با محیط و تطبیق با تغییرات پیروی کنند.
در ادامه، سازمان باید اقدامات مشخص و برنامههای عملی را برای اجرای استراتژیها تدوین کند و مسئولیتها و زمانبندیها را مشخص کند. در نهایت، ارزیابی منظم عملکرد استراتژیها با توجه به اهداف و همچنین بازبینی مستمر میتواند به سازمان کمک کند تا استراتژی خود را بهبود بخشد و در مسیر موفقیت پیش رود.
6. برنامهریزی عملیاتی
برای ایجاد استراتژی برتر سازمانی، برنامهریزی عملیاتی باید به شکلی دقیق و مدون انجام شود. ابتدا، سازمان باید اهداف کلان و دیدگاه استراتژیک خود را به دقت تعیین کند. سازمان برای اجرای استراتژی، باید برنامه عملیاتی دقیقی تهیه کند. این برنامه شامل تعیین مسئولیتها، زمانبندی، منابع موردنیاز و بودجه میشود.
از مهمترین اصول در این فرآیند، انعطافپذیری و توانایی تطبیق با تغییرات محیطی و اجرای مستمر و مدون برنامهریزی عملیاتی بهمنظور دستیابی به طرح عملیاتی و راهبردی است.
7. توجه به نوآوری
نوآوری و تجدیدنظر مداوم در استراتژیها، محصولات و خدمات ارائه شده به مشتریان بهعنوان عنصری کلیدی در توسعه استراتژی برنده محسوب میشود.
بهمنظور ایجاد راهکار راهبردی و پیشرفت در مسیر نوآوری، اولین گام ایجاد فرهنگ نوآوری در سازمان است. این فرهنگ باید تشویق به اندیشههای خلاقانه، به اشتراک گذاری ایدهها و پذیرش خطاها باشد.
همچنین، سازمان باید منابع مالی و منابع انسانی مورد نیاز را برای تحقق ایدهها و پروژههای نوآورانه را فراهم کند. استفاده از فرآیندهای مدیریت نوآوری، تعیین اهداف مشخص در زمینه نوآوری، انجام تحقیق و توسعه، و مانیتورینگ پروژههای نوآورانه نیز از اقدامات مهم در این راستا هستند.
بهعلاوه، همکاری با دانشگاهها، شرکتهای دانشبنیان و تیمهای پژوهشی خارجی نیز میتواند به سازمان در توسعه فناوریها و ایدههای نوآورانه و جدید کمک کند. سازمان از این طریق، میتواند استراتژیهای نوینی را ایجاد کند و رقابتیترین و موفقترین مسیر را برای پیشرفت در پیش گیرد.
8. ارزیابی و بازبینی مداوم
سازمان باید بهصورت دورهای عملکرد و پیشرفت در اجرای استراتژی را ارزیابی کند. سپس در صورت نیاز، تغییراتی را در استراتژی اعمال کند تا بهترین نتایج را بدست آورد.
برای ایجاد استراتژی موفق سازمانی، ارزیابی و بازبینی مداوم از اهمیت بسیاری برخوردار است. سازمان باید بهصورت دورهای عملکرد و اجرای استراتژیها را بررسی کند و نتایج را با اهداف مشخص شده، مقایسه نماید.
این ارزیابی باید شامل سنجش عملکرد مالی و عملیاتی، بازخورد مشتریان، تغییرات در بازار و محیط رقابتی و نقاط ضعف و قوت داخلی سازمان باشد. سازمان بر اساس این اطلاعات، میتواند تصمیمات اصلاحی خود را اعمال کند، استراتژیها را بهبود بخشد و با توجه به تجربیات گذشته، به سمت تعیین استراتژیهای جدید حرکت کند.
همچنین، از نتایج ارزیابی، برای بهبود مستمر استفاده میشود. این روند مداوم ارزیابی و بازبینی به سازمان کمک میکند تا استراتژیهای کارآمدتری تدوین شود.
9. تعهد و تعامل اعضای سازمان
اعضای سازمان باید به استراتژی و اهداف آن تعهد داشته باشند و در اجرای آن نیز تعامل موثری داشته باشند. تعامل و همکاری بین تیمها و واحدها برای دستیابی به اهداف استراتژیک اصلی ضروری است.
ایجاد محیط کاری قابل اعتماد، به اشتراکگذاری دانش و تحقق اهداف مشترک، 3 عامل اصلی تعهد و تعامل اعضای سازمان هستند. سازمان باید از طریق ارتقای ارتباطات میان اعضا، تشویق به اشتراکگذاری ایدهها و تجارب و توجه به نیازها و توانمندیهای هر فرد، تعهد به سازمان و تعامل میان کارکنان را گسترش دهد.
همچنین، مشارکت فعال در تصمیمگیریهای استراتژیک و توسعه ارتباط با مشتریان و بازار نیز نقش مهمی در توسعه طرح راهبردی دارد. این رویکرد به کارکنان اعتماد بهنفس میدهد و در نهایت تعهد آنها را به اهداف سازمانی، افزایش میدهد. کارکنانی که به اهداف سازمانی تعهد دارند، با همکاران و مدیران خود نیز تعاملات مثبتی خواهند داشت که در نهایت سازمان را در رسیدن به آن اهداف یاری میکند.
10. ایجاد تغییرات بهموقع
تغییرات در محیط و بازار به سرعت رخ میدهند. بنابراین، سازمان باید انعطافپذیر باشد و به تغییرات واکنش نشان دهد. این تغییرات ممکن است شامل تغییر در راهبرد و رویکردها باشند.
بنابراین سازمان پس از طی کردن مراحل بررسی و تحلیل SWOT کلی، با بهرهگیری از دانش و تجربیات کارکنان، راهبردهای جدید و افکار نوآورانه را ارائه مینماید. در نهایت، اجرای موثر استراتژیهای جدید و مداومت در بازبینی و بهبود آنها باعث تحقق استراتژی برنده و تطبیق بهموقع با تغییرات بازار و محیط کسبوکار میشود.
در نهایت، توسعه استراتژی نیازمند نظارت دقیق و تفکر استراتژیک پایدار است. این فرآیندی مداوم است که بهتدریج به تجربه و بهبودهای مستمر اعضای سازمان منجر میشود.
انواع استراتژیهای تجاری
استاد دانشکده کسبوکار دانشگاه هاروارد، مایکل ای. پورتر، سه نوع استراتژی عمومی را مشخص کرده است که شرکتها میتوانند از آنها استفاده کنند تا تمایز رقابتی خود را تعریف کنند:
1. رهبری در هزینه (Cost Leadership)
رهبری در هزینه به توانایی شرکت در تولید محصول با کمترین هزینه در صنعت خود، اشاره دارد. این مزیت هزینه میتواند از طریق بهرهوری در مقیاس، مالکیت فناوری یا توانایی در ایجاد و حفظ مزایای هزینه در سراسر زنجیره تامین به دست آید. استراتژی رهبری در هزینه نیاز به کاهش مولفههای هزینهبر دارد و در عین حال باید قیمتهای مناسبی برای محصولات تعیین شود که با میانگین صنعت همخوانی داشته باشد.
2. تمایز (Differentiation)
در استراتژی تمایز، شرکت سعی دارد پیشنهادی منحصربهفرد ایجاد کند که توسط مشتریان هدف، ارزشمند تلقی شود. خریداران باید این پیشنهاد را به میزان بالاتری نسبت به سایر جایگزینها در صنعت، ارزیابی کنند. در مقابل، شرکت قادر است قیمتهای بالاتری برای محصولات خود درخواست کند.
3. تمرکز (Focus)
استراتژی عمومی تمرکز به تعداد کمی از بخشهای بازار هدف میپردازد. ماتریس پورتر در این موارد دامنه رقابت را محدود تعریف میکند، زیرا شرکت تنها بخش کوچکی از بازار گسترده را هدف میگیرد.
در این صورت، شرکت میتواند به یکی از دو نوع تمرکز هزینه یا تمایز داشته باشد:
– هنگامی که شرکت سعی در دستیابی به مزیت هزینه دارد، از استراتژی تمرکزی هزینه استفاده میکند. پیشنهاد شرکت، جایگزینی با هزینه کمتر به محصول برجسته در بازار است که همچنان برای گروه خاصی از خریداران جذابیت دارد.
– از طرف دیگر، استراتژی تمرکزی تمایز به دنبال پاسخ به نیازهای خاص در مشتری است. این تمرکز تمایز، استراتژی نیچ مارکتینگ کلاسیک است که بسیاری از کسبوکارهای کوچک و محلی برای رقابت با زنجیرههای بزرگتر در بازار خود دنبال میکنند.
در این صفحه از دانشگاه کمبریج میتوانید درباره استراتژیهای عمومی مایکل پورتر بیشتر بخوانید.
اجرای استراتژی
حال که درباره انواع استراتژی و نحوه توسعه آن همهچیز را میدانید، نوبت به اجرای آن میرسد. اجرای راهبرد، فرآیندی مهم در مدیریت سازمانها است که به ترکیب موارد زیر میپردازد:
1. برنامهریزی اجرایی
پس از تدوین راهبردهای موردنظر، باید برنامهای اجرایی تهیه کرد. این برنامه شامل جزئیات اجرای استراتژی، زمانبندی، منابع موردنیاز و تعهدات تیمها و اعضای سازمان میشود.
2. تعیین مسئولیتها
هر کسی در سازمان باید دقیقاً بداند که چه وظایفی را در اجرای استراتژی برعهده دارد. تعیین مسئولیتها و سطح اختیارات لازم از اهمیت بالایی برخوردار است.
3. مدیریت منابع
برای اجرای استراتژی بهطور موثر، باید منابعی مانند انسانی، مالی، فیزیکی و فناوری را بهشکل تخصصی مدیریت کرد. این نوع مدیریت نیازمند تخصیص بودجه، ایجاد توانمندیهای لازم و تامین ابزارهای موردنیاز میشود.
4. ارتباطات و تعامل
اطلاعرسانی موثر و تعامل با اعضای سازمان و تیمها در خصوص استراتژی و اهداف آن، امری بسیار ضروری است که در بخشهای قبل نیز درباره آن صحبت کردیم. این ارتباطات باید شفافیت را در سازمان گسترش دهد و باعث افزایش تعهد کارکنان شود.
5. مانیتورینگ و ارزیابی مداوم
برای اطمینان از پیشرفت به سمت اهداف استراتژیک، باید عملکرد را بهطور مداوم مانیتور کرد و از معیارهای عملکرد مشخص برای اندازهگیری پیشرفت استفاده کرد. در صورت نیاز، تغییرات لازم در استراتژی اعمال شود.
6. تغییرات و انعطافپذیری
محیط کسبوکار دائماً تغییر میکند. برای اجرای موفق استراتژی، سازمان باید انعطافپذیر باشد و به سرعت به تغییرات واکنش نشان دهد. یعنی بازبینی و تجزیه و تحلیل مداوم استراتژی و تطبیق آن با شرایط جدید، در دستور کار اجرای برنامه راهبردی قرار دارد.
اجرای استراتژی بهعنوان فرآیندی پیچیده و چالشبرانگیز میتواند به موفقیت و رشد سازمان کمک کند. این فرآیند نیازمند تفکر استراتژیک، مدیریت منابع و تعامل موثر در سازمان است.
سازگاری و تنظیم استراتژی
سازگاری و تنظیم دو مفهوم مهم در حوزه استراتژی هستند که به تطبیق راهبردهای سازمان با محیط و تغییرات آن اشاره دارند:
1. سازگاری:
– سازگاری به معنای توجیه و تطبیق استراتژیها و عملکرد سازمان نسبت به محیط اطراف و تغییرات آن است.
– سازگاری به سازمان این امکان را میدهد که به تغییرات در بازار، تکنولوژی، قوانین و محیط کسبوکار پاسخ دهد.
– تطبیق استراتژی با شرایط متغیر نیازمند رویکردی تجدیدنظری و انعطافپذیر است که به سازمان اجازه میدهد با تغییرات در محیط کسبوکار سازگار شود و به بهبود مستمر خود ادامه دهد و به سمت دستیابی به اهداف خود پیش برود.
2. تنظیم:
– تنظیم استراتژی به معنای تغییر یا بهبود استراتژیهای سازمان بهمنظور مطابقت با شرایط جدید محیطی و اهداف تغییر کننده است.
– این اقدام شامل اصلاح استراتژیهای موجود، افزودن راهبردهای جدید، حذف استراتژیهای قدیمی و تغییر در ساختار سازمانی میشود.
– برای مثال، اگر شرکت متوجه شود که استراتژی فعلی آن نمیتواند به خوبی به تغییرات بازار پاسخ دهد، ممکن است نیاز به تنظیم استراتژی داشته باشد تا با تغییر شرایط محیطی سازگار شود.
در کل، سازگاری و تنظیم استراتژی به سازمان امکان میدهند که انعطافپذیری و تطبیق با تغییرات محیطی را حفظ کرده در عملکرد و دستیابی به اهداف بهدنبال بهبود مستمر باشد. این دو مفهوم اساسی در موفقیت و بقای سازمانها در دنیای پویا و رقابتی امروزی بسیار اهمیت دارند.
اشتباهاتی که باید از آنها اجتناب شود
در حوزه استراتژی، اجتناب از برخی اشتباهات کلیدی بسیار مهم است تا راهبردهای موثر و موفقیتآمیزی تدوین شوند. در زیر به برخی از اشتباهات شایع در زمینه برنامهریزی استراتژیک اشاره شده است:
1. عدم تعیین اهداف مشخص و قابل اندازهگیری
نداشتن اهداف واضح و قابل اندازهگیری میتواند به عدم موفقیت در دستیابی به اهداف منجر شود. اهداف باید دقیق، قابل اندازهگیری، زمانبندی شده و مرتبط با استراتژی باشند.
2. نادیده گرفتن تحلیل محیطی
تحلیل نکردن محیط خارجی و داخلی میتواند به اخذ تصمیمات نادرستی منجر شود. استفاده از ابزارهایی مانند تحلیل SWOT و PESTEL به تحلیل محیط کمک میکند.
یکی از ویژگیهای استراتژی ضعیف این است که محیط تجاری را نادیده میگیرد. یعنی ممکن است قابل اجرا باشد، اما واقعیت را نادیده میگیرد. در نتیجه سازمان اغلب در تشخیص چالشهای فعلی و وضعیت بازار و همچنین تغییر، ناتوان میشود.
3. عدم انتخاب راهبردهای مناسب
انتخاب راهبردهای نامناسب یا عدم تطبیق استراتژی با وضعیت سازمان میتواند باعث حرکت سازمان در مسیر نادرست شود.
گاهی سازمان سعی میکند برنامه استراتژیکی کامل را تدوین کند، اما چنین چیزی وجود ندارد. استراتژی پویا است و با مرور زمان و تطبیق با محیط و شرایط بهینهتر میشود. همین وسواس برای انتخاب چنین راهبردی، منجر به انتخابات اشتباه خواهد شد.
4. انتظار نتایج فوری از استراتژی
استراتژیها بهطور معمول نیاز به زمان دارند تا نتایج خود را نشان دهند. انتظار از تغییرات فوری و بدون تأخیر ممکن است نامناسب باشد. مدیرانی که برای دیدن نتایج برنامههای راهبردی خود به اندازه کافی صبور نیستند، بهطور مداوم تغییر جهت میدهند و سازمان را دچار سردرگمی خواهند کرد.
5. عدم مانیتورینگ و ارزیابی مداوم
برنامههای راهبردی باید بهطور مداوم تحت نظر قرار گیرند و در صورت نیاز تصحیح شوند. عدم مانیتورینگ و ارزیابی ممکن است باعث ناتوانی در تطبیق با تغییرات محیطی شود.
6. عدم مدیریت ریسک
عدم تحلیل و مدیریت ریسک مرتبط با استراتژی میتواند به مشکلات جدی در مسیر پیشرفت سازمان منجر شود. ریسکها باید شناسایی شوند و برنامههای مدیریتی برای آنها ایجاد شود.
7. عدم اشتراک اطلاعات و ارتباط نامناسب
برای توسعه و اجرای استراتژیها، اطلاعات باید به درستی به اشتراک گذاشته شود و ارتباط موثر بین اعضای تیم انجام شود. ارتباطات ناقص، نامناسب و دارای سوءتفاهم تنها انرژی و زمان اعضای تیم را خواهد گرفت و گامی در راستای برنامههای راهبردی برداشته نخواهد شد.
8. عدم انعطافپذیری
استراتژیها باید انعطافپذیر باشند و در مقابل تغییرات محیطی و عوامل غیرمنتظره قابل تطبیق و تغییر باشند. عدم انعطافپذیری میتواند به سازمان در مواجهه با تغییرات آسیب بزند.
9. عدم اشتغال بهینه منابع
اشتباه در تخصیص منابع مالی، نیروی کاری و دیگر منابع ممکن است منجر به کاهش بهرهوری و موفقیت در اجرای برنامه راهبردی شود.
در نهایت اینکه اگر تمامی عوامل موثر برای انتخاب و اجرای استراتژی بهخوبی اجرا نشوند، یعنی اشتباهاتی هستند که باید از آنها اجتناب کرد. مدیران مرتبط با این حوزه میبایست رعایت اصول اجرایی برنامهریزی استراتژیک را در اولویت قرار دهند و بهطور مرتب بر آن نظارت کنند.
سنجش موفقیت در حوزه استراتژی
موفقیت در حوزه امور راهبردی معمولاً با ارزیابی عملکرد و دستیابی به اهداف و طرحهای عملیاتی تعیین شده، اندازهگیری میشود. در ادامه به چند روش ارزیابی و سنجش موفقیت در این حوزه اشاره میشود:
1. استفاده از KPIs (Key Performance Indicators)
KPI به معنی تعیین شاخصهای کلیدی عملکرد برای هر راهبرد و هدف اساسی است. این شاخصها باید قابل اندازهگیری باشند و به عملکرد و پیشرفت مرتبط با استراتژی اشاره کنند. سپس عملکرد واقعی باید با این KPIها مقایسه شود.
2. ارزیابی SWOT
تحلیل SWOT (نقاط قوت، ضعف، فرصت، تهدید) میتواند به ارزیابی جامعتری از موفقیت در حوزه استراتژی کمک کند. با شناسایی نقاط قوت و ضعف داخلی سازمان و فرصتها و تهدیدها در محیط خارجی، میتوان بهتر درک کرد که برنامه راهبردی باید چگونه تهیه و تدوین شود.
3. میزان دستیابی به اهداف مالی و زمانبندی
اگر اهداف مالی با دقت تعیین شده باشند، میتوان با مقایسه عملکرد مالی و مقایسه آن با میزان پیشرفت نسبت به اهداف، موفقیت را ارزیابی کرد. همچنین، مهم است که زمانبندی دستیابی به اهداف نیز مد نظر قرار گیرد.
4. مانیتورینگ و بازخورد مشتریان
نظرات و بازخوردهای مشتریان میتوانند نشاندهنده موفقیت یا ناکامی برنامهریزی استراتژیک باشند. مانیتورینگ نظرات مشتریان، ارزیابی رضایت آنها و سنجش وفاداری مشتریان میتواند به ارزیابی برنامه راهبردی کمک کند.
5. تحلیل بازار و رقبا
مقایسه عملکرد سازمان با رقبا و تحلیل تغییرات در بازار نیز میتواند به ارزیابی موفقیت در استراتژی کمک کند. در صورتیکه سازمان نسبت به رقبا تغییرات مثبتی داشته باشد یا بازار را تحت تأثیر قرار داده باشد، میتواند بهعنوان نشانهای از موفقیت در نظر گرفته شود.
6. کارت امتیازی متوازن
کارت امتیازی متوازن (Balanced Scorecard) مدلی برای اندازهگیری عملکرد سنجش موفقیت در حوزه استراتژی است که اولین بار توسط دیوید کورپ در دهه 1990 معرفی شد. این رویکرد برای ارتباط میان اهداف کلان و عملکرد عملیاتی در سازمانها و شرکتها طراحی شده است. اصول کارت امتیازی متوازن عبارتند از:
معادله مالی
این بخش از کارت امتیازی متوازن به معیارهای مالی اختصاص دارد. یعنی شامل ارزیابی عملکرد مالی مانند سود ناخالص، درآمد، سهامداران و سایر شاخصهای مالی میشود.
مشتریان
در این بخش، عملکرد از دیدگاه مشتریان ارزیابی میشود. شاخصهایی مانند رضایت مشتریان، وفاداری، تعداد مشتریان جدید، و بازگشت سفارشدهندگان میتوانند در این دسته قرار بگیرند.
عملیات داخلی
این قسمت به بررسی عملکرد داخلی سازمان میپردازد. مشخص میکند که چگونه فرآیندها و عملیات داخلی سازمان برای دستیابی به اهداف استراتژیک عمل میکنند. مثالهایی از شاخصهای این قسمت شامل بهرهوری، کیفیت محصولات و زمان تحویل میشوند.
آموزش و رشد
برخلاف دیگر رویکردها، کارت امتیازی متوازن تأکید دارد که توسعه منابع انسانی و آموزش و رشد اعضای سازمان نیز برای دستیابی به اهداف استراتژیک بسیار حیاتی است. شاخصهای آموزش و رشد میتوانند شامل آموزش نیروی کار، توانمندیهای کارکنان و نرخ نگهداری باشند.
موفقیت در حوزه استراتژی معمولاً بهصورت ترکیبی از این معیارها و شاخصهای ارزیابی میشود. برای کسب بهترین نتیجه، مهم است که معیارهای مناسب برای سازمان و محیط خاص آن انتخاب شوند و عملکرد بهدقت و بهصورت دورهای ارزیابی شود.
مطالعه موردی – شرکت اپل (APPLE)
اپل بهعنوان یکی از شرکتهای فناوری بزرگ جهان در دهههای اخیر به خوبی استراتژیهای خود را پیادهسازی کرده و موفقیتهای چشمگیری را به دست آورده است. در زیر به برخی از عناصری که به پیادهسازی موفق استراتژی اپل کمک کردهاند، اشاره میشود:
1. نوآوری و تمرکز بر محصولات و خدمات با کیفیت
اپل به مدت طولانی بر توسعه محصولات و خدمات باکیفیت و نوآورانه متمرکز بوده است. این استراتژی بهطور مداوم از زمان معرفی اولین محصول آیفون در سال 2007 تا به امروز ادامه داشته است.
2. ترکیب مناسبی از محصولات سختافزاری و نرمافزاری
اپل به خوبی استراتژی ترکیب محصولات سختافزاری را (مانند مکبوک و آیفون) با سیستمعاملهای نرمافزاری (مثل iOS و macOS) اجرا کرده است. این ترکیب امکان ارائه تجربه یکپارچه و متمایز را برای کاربران فراهم میکند.
3. استفاده از استراتژی بازاریابی جذاب
اپل از استراتژی بازاریابی جذاب استفاده میکند. تبلیغات موثر، تمرکز بر تجربه کاربری و استفاده از تکنیکهای معروف مانند معرفی محصولات در رویدادهای خود (مانند کنفرانسهای آیفون) به جذب مشتریان کمک کرده است.
4. مدیریت مالی هوشمندانه
اپل مدیریت مالی و منابع خود را هوشمندانه انجام داده است. این باعث شده است تا سرمایهگذاران به این شرکت اعتماد بیشتری داشته باشد و بتواند به پایداری مالی دست یابد.
5. توسعه بازارهای جدید
اپل با توسعه به بازارهای جدیدی مانند چین و هند گامهای مهمی در جهت گسترش جهانی برداشته است.
اپل با تعیین استراتژیهای کلان و اجرای دقیق آنها به خوبی موفق شده است به اهداف خود دست پیدا کند. عملکرد این شرکت نشاندهنده اهمیت تمرکز بر کیفیت، نوآوری و مدیریت مالی هوشمندانه در پیادهسازی استراتژی است.
نتیجهگیری
استراتژی بهعنوان فرآیندی کلان و بلندمدت به سازمانها کمک میکند تا جهت دقیق و اهداف خود را بهشکل بهینه تعیین کنند، منابع را بهصورت موثر تخصیص دهند، ریسکها را مدیریت کنند، و در نهایت به موفقیت و رشد پایدار دست یابند.
پیشنهاد وِیژه مدرسه عالی کسب وکار ماهان برای تدوین و طراحی استراتِژی کسب وکار یاد گیریی فرایند تفکر استراتژی دوره رهبری آوانگارد است که به شما بینش و دیدگاه فوق العاده رهبری سازمان را می دهد.
همچنین، مشارکت فعال تیمها و اعضای سازمان در اجرای استراتژی و تعهد آنها به اهداف و راهبردها به انجام موفقیتآمیز استراتژی کمک میکند.
در نهایت، تدوین طرح راهبردی فرآیندی پویا و انعطافپذیر است که نیازمند تطبیق با تغییرات محیطی و بازاری است. سازمانهایی که بهطور مداوم استراتژی خود را بهبود میبخشند، بهراحتی با تحولات مواجهه میشوند و در مسیر موفقیت پیش میروند.
بهطور کلی، استراتژی نقش بسیار مهمی در تدوین راهبردها، دستیابی به اهداف و رقابت در بازارها دارد و بهعنوان ابزاری برای مدیریت سازمان بسیار ارزشمند است. اگر تجربه مشارکت در تصمیمگیری یا پیادهسازی برنامه استراتژیک را در سازمان خود دارید، برای ما بنویسید از تجربه خود چه آموختهاید.
پرسشهای متداول
سوالات مطرح شده در حوزه استراتژی میتوانند متنوع باشند، اما در زیر به برخی از سوالات متداول در این زمینه پاسخ میدهیم:
1. استراتژی چیست؟
استراتژی برنامه یا راهبردی کلان و طولانیمدت است که برای دستیابی به اهداف اصلی سازمان تدوین میشود. استراتژی به سازمانها و افراد کمک میکند تا جهت کلی، اهداف و راهبردهای خود را تعیین کنند و منابع را بهشکل بهینه تخصیص دهند.
مراحل معمول در فرآیند استراتژیسازی شامل تحلیل محیطی، تعیین اهداف، تدوین راهبردها، اجرا و مانیتورینگ و ارزیابی مداوم هستند.
2. چگونه میتوان استراتژیها را مانیتور و ارزیابی کرد؟
برای مانیتورینگ استراتژی، از معیارهای کلیدی عملکرد (KPIs) استفاده میشود و عملکرد فعلی با اهداف مقایسه میشود. ارزیابی ممکن است شامل تحلیل SWOT و بازخورد مشتریان باشد.
3. تفاوت استراتژی و تاکتیک چیست؟
استراتژی راهبردی کلان و طولانیمدت برای دستیابی به اهداف اصلی است، در حالیکه تاکتیک به نحوه اجرای استراتژی در مراحل زمانی کوتاهتر میپردازد.
4. چگونه میتوان از استراتژی در کسبوکارهای کوچک بهره برد؟
استراتژی در کسبوکارهای کوچک همچنان مهم است و باید برای آن زمان و هزینه گذاشت. برای این کسبوکارها، میتوان از رویکردهای سادهتر و متناسب با اندازه استفاده کرد و برنامههای عملیاتی معقولی ایجاد کرد.