مشکلات را از سرچشمه پیدا کنید
مردی در ساحل رودخانهای نشسته بود که ناگهان متوجه شد مرد دیگری در چنگال امواج رودخانه گرفتار شده و کمک میطلبد. داخل رودخانه شد و مرد را به ساحل نجات آورد، به او تنفس مصنوعی دارد، جراحاتش را پانسمان کرد و پزشک را به بالینش آورد. هنوز حال غریق به جا نیامده بود که شنید دو نفر دیگر در حال غرق شدن در رودخانه هستند و تقاضای کمک میکنند.
دوباره به رودخانه پرید و به زحمت آن دو نفر را هم نجات داد اما پیش از آنکه فرصت پیدا کند، صدای چهار نفر دیگر را هم در حال غرق شدن شنید. بالاخره آن مرد آنقدر قربانی نجات داد که خودش خسته شد و از پا افتاد. ولی صدای فریاد کمک از طرف رودخانه قطع نمیشد. کاش این مرد خیرخواه چند قدمی به طرف بالای رودخانه میرفت و متوجه میشد که دیوانهای مردم را یکییکی به آب میاندازد.
ما باید تلاش کنیم به جای رفع معلول به مبارزه با علت بپردازیم، قطعا با انجام این کار جان افراد بیشتری را نجات خواهیم داد. به نظرتان ما در سازمانمان چقدر درمان علتی میکنیم و در مواجه با مشکلات و معضلات سعی میکنیم ریشه آن و علت اصلی را پیدا کنیم و آن را حل کنیم یا در اکثر مواقع سعی میکنیم به معلول بپردازیم؟ مثلا زمانی که با مشکل فروش روبهرو میشویم چقدر فروشندهها را متهم میکنیم و چقدر فکر میکنیم سازمان ما زیرساخت مناسب برای فروش بیشتر را در اختیار آنها گذاشته است؟ به نظر رویکرد درمان علتی پاسخی باشد به خیلی از مشکلات و معضلاتی که در سازمانهای ما مزمن شده است.