تفکر سیستمی چه اهمیتی دارد؟
یکی از مهمترین پیشرفتها در حوزه درک پیچیدگی دنیای سازمانها «نظریه سیستمها» است. این نظریه، سیستمها را از منظر کل سیستم، سیستمهای زیرمجموعه مختلفش و الگوهایی که در روابط بین سیستمهای زیرمجموعه تکرار میشود، مطالعه میکند. نظریه سیستمها در درک ما از سازمانها و چگونگی تغییر آنها تأثیر بسزایی برجا گذاشته است.
بهکارگیری این نگرش در بررسی سازمانها تحت عنوان تجزیهوتحلیل سیستمها شناخته میشود. درواقع یکی از ابزارهای مهم تجزیهوتحلیل سیستمها همان تفکر سیستمی یا مکتب سیستمی است. اصولاً تفکر سیستمی روشی برای کمک به شخص بهمنظور مشاهده سیستمها از یک نگاه کلی است که شامل مشاهده ساختارهای کلی، چرخهها و الگوها به جای دیدن تنها رخدادهای خاص در سیستم است. این دورنمای گسترده میتواند به شما کمک کند تا بهسرعت علل واقعی مشکلات در سازمانها را تشخیص داده و متوجه باشید که بر روی چه قسمتهایی باید تمرکز داشت تا بتوانید این مشکلات را حل کنید. تفکر سیستمی اصول و ابزارهای مختلفی را برای تجزیهوتحلیل تغییرات در سیستمها ارائه کرده است.
ویژگیهای مکتب سیستمی
مکتب سیستمی، مدیریت را بهعنوان هماهنگسازی تلاشهای مجموعه عناصر و عوامل یک سازمان در جهت تحقق هدف مشترک تعریف میکند و مهمترین نقش مدیر را نقش هماهنگ کننده مثل نقش مغز در بدن میداند. در تفکر سیستمی و مکتب سیستمی سه فرض اساسی وجود دارد:
1- اول اینکه انسان یک موجود کلی است، یعنی هم دارای ابعاد اقتصادی است، هم عقلایی، عاطفی، احساسی و ارزشی
2- در مورد سازمان نیز چنین تفکری وجود دارد، یعنی تفکر سیستمی سازمان را یک کل میداند که علاوه بر جنبههای فنی و انسانی، دارای ابعاد دیگری که قبلاً توضیح داده شده، است
3- ویژگی سوم، رابطه بین عناصر در یک سیستم رابطهای متقابل، تعاملی و دوطرفه است. درحالیکه از دیدگاه مکتبهای قبلی مدیریت مثلاً مکتب کلاسیک و نئو کلاسیک، روابط بین عناصر علّی و معلولی بوده است.
مهمترین کارکرد نظریه سیستمی این است که رابطه تعاملی را جایگزین رابطه علّی و معلولی کرده است، یعنی دو عنصر بهطور متقابل بر هم تأثیر دارند نه اینکه یکی لزوماً معلول دیگری باشد.